نتایج جستجوی عبارت «حسن ستاره» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 61 -زندگینامه محمود رعیتی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد محمود رعيتي »
سخن از شانزده جوانی است که به قاسم بن الحسن(ع) اقتدا نمود و در ماه مبارک رمضان با لبهایی تشنه و تنی زخمی از خدنگ دشمن جان برسر عشق گذاشت. از محمود رعیتی که در شهریور ماه سال 1345 در خانواده‌ای متدین، مذهبی و کشاورز در روستای دهمورد از توابع آباده طشک دیده به جهان گشود. در فضای پر از معنویت روستا روزها را یکی پس از دیگری سپری کرد و برای کسب معرفت راهی دبستان سحاب شد....
شهدای سال ۶۵ -زندگینامه شهید رمضان بیات
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
در آسمان آبی عشق، ستاره عاشق دیگری به نام «رمضان» در سال ۱۳۴۶ در شهرستان نی‌ریز، میان خانواده‌ای ساده و مذهبی درخشید. با سپری کردن دوره کودکی راه دبستان بختگان را برای تحصیلات ابتدایی پیش گرفت. سپس دوره‌ راهنمایی را در مدرسه‌ حاج قطبی آغاز و در نیمه راه رها کرد. با دیدن آتش‌افروزی‌های دشمن در مرزهای ایران اسلامی، ۱۳۶۱/۶/۳۱ لباس رزم به تن کرده و عازم جبهه شد. رمضان، مسلمانی بود که همیشه با وضو می‌زیست و...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید حمید یاقوتی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید حمید یاقوتی »
دوم فروردین ماه سال 1339 در محله امام مهدی(عج) شهرستان نی‌ریز، همراه با طراوت سبز بهار در خانواده‌ای که از محبان اهل‌بیت(ع) بودند، زاده شد. همچون ستاره‌ای درخشان بود که با خنده‌های کودکانه، محفل گرم خانواده را گرمتر و با نشاط‌تر می‌ساخت. شور و اشتیاق آموختن اورا به دبستان حضرت معصومه(س) (شمس‌المعالی) رهنمون شد. سختی‌ها و مرارت‌های زندگی از کودکی با رنجها و دردها آشنایش کرد و در فراز و نشیب زندگی آبدیده‌اش نمود. دوره راهنمایی را در...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید علیجان شیخعلی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد عليجان شيخعلي »
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم وه که چه پرفروغ و افتخار آفرین است؛ حماسه ستاره‌های زیبایی که به امر خورشیدشان جهت اعتلای کلمه توحید، در سرزمین خون‌رنگ ایران به خون نشستند تا فجر طلوع کند و چه زیباست طلوع فجر در غروب خون گرفته این ستارگان. از میان ستارگان درخشان آسمان سرزمین ولایتمدار ایران اسلامی می‌توان به سرباز فداکار، شهید علیجان شیخعلی که اول خرداد ماه 1345 در خانواده‌ای با ایمان و زحمتکش از...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید علی مروی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
۱۳۴۰/۸/۱۸ ستاره پرفروغ علی در شهرستان نی‌ریز، میان خانواده‌ای متدین، مذهبی و خداجو در آسمان زندگی درخشید. در آغوش گرم پدر آرام گرفت و با طنین نام خدا در گوش وی،‌ جان و روحش الهی شد. در دامن‌پاک مادر اولین گام‌های زیستن را فراگرفت و باهوش و ذکاوت فراوانی که داشت، راهی دبستان حاج قطبی شد که علوم و فنون زندگی را نیز فرابگیرد. با حمایت و تلاش بی‌دریغ خانواده که در تربیت وی بسیار کوشا بودند، دوره...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید محمد علی احصایی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد محمد علي احصايي »
سال ۱۳۴۳، در خانواده‌ای متدین و مذهبی در شهرستان نی‌ریز متولد شد. حیایی مقدس در سیمایش پدیدار بود و از کودکی خود را در دل همه‌جا داده بود و در میان برادران و خواهران، به‌مثابه یوسف بود تا اینکه به محیط علم و دانش گام نهاد و بسان ستاره‌ای در آسمان علم درخشید. دوره ابتدایی را در دبستان بختگانِ شهرستان نی‌ریز سپری نمود و سپس وارد مدرسه راهنمایی مسعود بزرگی شد. پس از اتمام تحصیلات دوره راهنمایی در...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید محمد علی مقدم
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
در آخرین روز تابستان سال ۱۳۴۸، ستاره محمدعلی در آسمان شهر مذهبی نی‌ریز و در میان خانواده‌ای زحمتکش و متدین طلوع کرد. با گذراندن دوران کودکی راهی مدرسه شد و دوره ابتدایی را در مدرسه فرهنگ اسلامی و راهنمایی را در مدرسه شهید مفتح نی‌ریز به اتمام رساند. سپس ترک تحصیل کرد و برای کمک به خانواده در تأمین نیاز زندگی به شغل شریف کارگری در امور بنایی پرداخت. ۱۳۶۶/۴/۱۵ به همراه جمعی از دوستان خود مانند شهیدان:...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید ناصر صابر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانه‌ام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشک‌شده و قلب مرده‌ام را یاری نما تا بتوانم لحظه‌ها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچه‌های باصفا و زیبای...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -دو رودخانه
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
در آن زمان که گل خون به کوچه می‌بارید به سینه و تـن مــردان گلوله می‌بـــارید دو دوست خسته ز گرد ره آمده بودیم سپر به نیزه دژخیم آمده بودیم برای رزم، خروش از جگر برآوردیم براه کعبه به دستان خود سر آوردیم امید نصر به هر سینه آشیانه نمود گل امید ز فریاد ما جوانه نمود به شوق یار دویدیم دشت ایران را به خانه خانه رساندیم راز شیران را به پاس حمله ما دزد و راهزن بگریخت به همت همه، دژخیم از وطن بگریخت به موج حادثه، خود...